
برای علل عقب ماندگی علم و تکنولوژی در کشورهای جهان سوم دو شاخص عمده را میتوان ذکر کرد. یکی کمبود بودجهی تخصصی به تحقیق و توسعه، و دیگری کمبود تعداد دانشمندان و مهندسین فعال در این زمینه. در مورد اول باید برای بهبود وضعیت علم و تکنولوژی در جهان سوم به میزان بودجه ای اشاره کرد که برای امر تحقیق و توسعه و بهرهگیری از علم و تکنولوژی درنظر گرفته میشود. برای درک این مهم کافی است به درصدهای تولید ناخالص ملی هزینه شده برای امور دفاعی، آموزشی، بهداشتی، علمی و تکنولوژیک در شمال و جنوب توجه کنیم. این یک واقعیت مسلم است که کشورهای صنعتی پیشرفته از تولید ناخالص ملی خودشان میزانی معادل حداقل پنج برابر کشورهای جهان سوم به طور سالانه صرف تحقیقات جدید علمی و تکنولوژی میکنند.
اما در مورد دوم باید گفت تعداد دانشمندان و مهندسین فعال در عرصه علمی از میان هر یک میلیون نفر برای کشورهای توسعه یافته 2200 نفر و برای کشورهای در حال توسعه 327 نفر است. تعداد این افراد در شمال 14 تا 24 برابر جنوب است.
از سوی دیگر شکافهای اقتصادی عظیم میان کشورهای پیشرفته و عقب مانده روبه گسترش دول صنعتی در میان ملت های غیرصنعتی نیز هم ناشی از رشد علم و تکنولوژی است و هم بر فاصله میانشان میافزاید. این امر خود ابزار سلطه و غلبه کشورهای شمال بر جنوب شده است.
به طور خلاصه علل عقب ماندگی علم و تکنولوژیکی کشورهای توسعه نیافته عبارتند از:
- عدم توجه واقعی و با معنی متعهدانه به علوم پایه:
در کشورهای شمال تحقیقات عمدتاً توسط سازمانهای علمی ملی و یا آکادمیهای علوم صورت میگیرد که ضمناً مسئول برقرار کردن ارتباطات بین دانشمندان نیز هستند. در حالی که این قسمت از علوم در کشورهای در حال توسعه پیشفرضی دارد و آن این است که به جای تحقیقات ملی و بومی از نتایج علمی بدست آمده توسط دیگران استفاده میکنند. در نتیجه همیشه وضعیتی تقریباً بحرانی وجود دارد. در این جوامع دانشمندان با تدارکات ناچیز خود عملاً منزویاند. در زیرساختهایی همچون نشریات و کتب علمی و تماسهای بین المللی ضعف وجود دارد، و این ضعف در نظام آموزش علمی و تکنولوژی نیز خود را نشان میدهد. صرف هزینههای کم در علوم پایه و کاربردی عامل وجود این مسأله بوده و هست.
- عدم پایبندی به خوداتکایی در تکنولوژی:
تکنولوژی چه در سطوح پایین و چه در سطوح عالی باید مورد توجه اساسی قرار گیرد. ما تا کنون به مهمترین رکن رشد عالی توجه نکردهایم که اگر قرار است تکنولوژی عالی انتقال یابد، باید همراه با انتقال علم باشد. برای این منظور، در ابتدا لازم است اقدامات بنیادی و ملی انجام گیرد که کشورهای توسعه نیافته عمدتاً از آن غافل بودهاند.
- نحوه غلط مدیریت "سازمان علم"
لازمه پیشرفت علمی وجود افراد آرمانگرا و ایده آل اندیش با دیدگاههای متعالی است. یک سازمان علمی فعال میبایست توسط خود دانشمندان اداره شود نه به وسیله مدیرانی غیرمتخصص که روزگاری فعال بوده اند، اما در حال حاضر فعالیتی جدی ندارند. در این خصوص باید یادآور شد که علم بین المللی دارای هنجارهای خاص میباشد.
- برخورد بی تفاوت صاحبان تکنولوژی و حکوومتهای پیشرفته علمی در انتقال تکنولوژی به کشورهای توسعه نیافته
- یکی از خطاهای کشورهای عقب مانده تکیه بر واردات صنعتی ساخته و پرداخته است و همزمان غفلت از این امر که توسعه پایه های تکنولوژیک باید مورد توجه باشد و ایجاد مراکز صنعتی اصل باشد، نه اشیاء و پدیدههای ساخته شده تکنولوژیک.
مراقب نحوه تعامل با کشورهایی که تأمین کننده علم و تکنولوژی هستند بود.
- بی ثباتی ملی و سیاسی در کشورهای توسعه نیافته:
بروز و ظهور نوآوریهای علمی و صنعتی در هرتمدنی بستگی به امنیت و فراغت خاطر فردی و ثبات سیاسی و جمعی داشته و دارد. راه حلهای ممکن برای خروج از این بحرانها و عقب ماندگیهای علمی و صنعتی عبارتند از:
- راه حلهای ممکن در سطح ملی:
الف) حمایتهای سخاوتمندانه ملی در عین حفظ اصل قناعت در مصرف حداقلّی هزینهها. در شمال بین چهار تا ده درصد هزینههای آموزشی صرف تحقیقات در علوم پایه میشود. همین مقدار نیز صرف تحقیقات در علوم کاربردی شده، و دو برابر آن یعنی بین هشت تا بیست درصد صرف تحقیقات توسعه و اجرای تکنولوژی عالی میشود.
ب) هزینههای مربوط به امور دفاع ملی که صرف رشد و گسترش علم و تکنولوژی نظامی و بازدارنده در جهت خلع سلاح از متغییرهایی است که نقش و اهمیت بساری در امر تحقیق و توسعه دارد. در آمریکا فعالیتهای علمی مرتبط با توسعهی بخش نظامی حدود سی درصد از کل فعالیت های تحقیق و توسعه عمومی کشور را دربرمیگیرد. این میزان به ترتیب در انگلیس، فرانسه، آلمان و ژاپن 5/26 درصد، 4/20 درصد، 8/2 درصد و 4/0 درصد میباشد. ضمن اینکه باید توجه داشت که سی درصد از کلیت دانشمندان و مهندسان آمریکا در بخش تحقیقات و تولیدات مربوط به امور نظامی اشتغال دارند.
- راه حلهای ممکن در سطح بین المللی:
الف) ایجاد اتحادیههای علمی مشترک المنافع بین کشورهایی که از نظر سیاسی و فرهنگی وضعیتهای کمابیش مشابهی دارند. امروز دانشمندان جهان سوم، جمعیت کوچکی را تشکیل میدهند که شامل یک صدم یا یک دهم جامعه خود میباشند. در چنین شرایطی آنان حداقل میبایست دور هم جمع شومد و نیروها و امکاناتشان را روی هم بگذارند، به عنوان یک جامعهی واحد علمی و احساسی کار کنند. به منظور تحقق بخشیدن به این امر میتوان انتظار داشت که مثلاً برای یک دوره بیست و پنج ساله دولتهای ما برای محققان و دانشمندان تسهیلاتی ویژه قائل شوند تا دانشمندانی که از نظر منطقهای و فرهنگی همبستگیهایی دارند، بتوانند با کمک هم و دولتهایشان اتحادیه مشترک المنافع علوم را ایجاد کنند. علاوه بر این آنان میبایستی به عنوان اعضای اتحادیه از تأثیرات مستقیم مسائل سیاسی و داخلی کشورهایشان و توجه به به تفاوتها و اختلافات فرقهای در امان باشند.
بافرض مهیا شدن این شرایط ایجاد و پیدایش رنسانس علمی در چنین اتحادیههایی شرطهای اساسی ذیل را میطلبد:
- تعهد دلسوزانه به این آرمان
- حمایت سخاوتمندانه از آن
- ایجاد فضای آرام برای اتحادیه و اعضایش
- اعطای خودمختاری و استقلال نسبی به اتحادیه
- بین المللی کردن سازمان علم در کشورهای عضو اتحادیه